اشک در دیده میان شهدای گمنام
مادری گفت خدایا پسرم هست کدام
گرچه دلتنگم از این دوری و سرگردانی
راه ما راه حسین است تو خود می دانی
نام و نان٬ آه! ولی با دل ما کرده چنان
که نداریم دگر حوصله این سخنان
چه بگویم که عقابان همه بی بال شدند
حرف تحریم که شد اهل سخن لال شدند
یادمان رفت که پرورده در این تحریمیم
سی و اندی است که بنشسته بر این تحریمیم
این خدا بود که ما را به کسی وا نگذاشت
بین گرگان زمینی تک و تنها نگذاشت
نیست اغراق که ما اهل گلستان بودیم
دورمان آتش و بنشسته به بستان بودیم
کید دشمن همه بر روی خودش نقمت شد
و چنان گشت که تحریم بسی نعمت شد
نه مگر نعمت تحریم به ما باور داد
غیرتی را که به ما داد چه شد؟ رفت از یاد؟
زیر رگبار بلا بر تن ما جوشن داد
همت و باکری و احمدی روشن داد
آنکه حق یاور او بود چه غم خواهد داشت
باور و غیرت اگر داشت چه کم خواهد داشت
من نگفتم که ز تحریم دگر رنجی نیست
حرفم این است که بی رنج ولی گنجی نیست
آه ای قوم بگویید که ما را چه شدست
جز خدا دیدهٔ ما باز به سوی که شدست
رازق ملت ما گرچه تک و تنها بود
تا به امروز مگر حضرت آمریکا بود؟
یادمان رفته توکّل٬ فهو نِعم وکیل
یادمان رفته مگر قاعدهٔ نفی سبیل
ذلت و خواری و تحقیر ندارد جایی
نزد اصحاب وفاپیشهٔ عاشورایی
نان خشکی که به انبان علی پنهان است
بهتر از مأدبهٔ آل ابوسفیان است
بارها رهبر ما گفت اگر بیدارید
«ای به امید کسان خفته ز خود یادآرید»
جز به دست خودتان مشکلتان آسان نیست
راه حل درنیویورک و ژنو و لوزان نیست
بشنود ملت ما این سخنان را ای کاش!
ما که گفتیم خدایا تو خودت شاهد باش!
سید روح الله موسوی کاشمری