یه وقتا میشنوی میگن (( آقا میخواست نره مگه ما ازش خواستیم بره ، پولشو گرفتن رفتن )) و از اینجور حرفا
دل آدم میسوزه به خدا
ببین این تصویر ایرانی نیست
ببین چجوری فرهنگ سازی می کنن برا رزمنده هاشون
خوب ببین...
برگرفته از وبلاگ محض یار
+
، امام حسن(ع) نسبت به دردمندان و تیرهبختان جامعه بسیار دلسوز بودند و با خرابهنشینان دردمند و اقشار مستضعف و کمدرآمد همراه و همنشین میشدند و دردِ دلِ آنها را با جان و دل میشنیدند و به آن ترتیب اثر میدادند، و در این حرکت انسان دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند. هیچ فقیر و مسکینی از در خانه حضرت ناامید برنگشت و حتّی خود ایشان به سراغ فقرا میرفتند و آنها را به منزل دعوت میکردند و به آنها غذا و لباس میدادند.(1)
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم درباره اینکه چرا به امام حسن مجتبی(ع) کریم اهل بیت(ع) میگویند، اینچنین مینویسئ:
امام حسن(ع) تمام توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه به کار میگرفت و اموال فراوانی در راه خدا میبخشید. مورخان و دانشمندان در شرح حال زندگانی پر افتخار ایشان، بخششهای بیسابقه و انفاقهای بسیار بزرگ و بینظیری ثبت کردهاند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج کردند و سه بار نیز ثروت خود را به دو نیم تقسیم کردند و نصف آن را در راه خدا به فقرا بخشیدند.(2)
از ابن شهر آشوب روایت شده که روزی امام حسن(ع) بر جمعی از گدایان گذشت که پارهای چند از نان خشکها را بر روی زمین گذاشتهاند و میخورند، چون نظر ایشان به آن حضرت افتاد از امام دعوت کردند و حضرت از اسب پیاده شدند و فرمودند: «خدا متکبّران را دوست نمیدارد» و با ایشان نشستند و از طعام ایشان تناول کردند و سپس از همه گدایان خواستند که برای صرف غذا به خانه حضرت بروند و حضرت با غذاهای خوب از ایشان پذیرایی کرده و به همه آنها لباسهای مناسب هدیه دادند.(3)
تاریخ از بخشندگیهای امام حسن(ع) داستانهای فراوان به یاد دارد، مثلاً روزی عربی به نزد ایشان آمد و درخواست کمک کرد و امام دستور دادند که آنچه موجود است به او بدهند و قریب ده هزار درهم موجود را به آن اعرابی بخشیدند.(4)
روایات تاریخی مربوط به بخششهای آن حضرت فراوان است که ذکر تفصیلی آنها مناسب این نوشته نیست، وقتی از خود امام پرسیدند، چرا هرگز سائلی را ناامید بر نمیگردانید؟ فرمودند: «من هم سائل درگاه خداوند هستم و میخواهم که خدا مرا محروم نسازد و شرم دارم که با چنین امیدی سائلان را ناامید کنم، خداوندی که عنایتش را به من ارزانی میدارد، میخواهد که من هم به مردم کمک کنم».(5)
به خاطر این بخشندگیها و کارهای نیکی که از سوی امام حسن(ع) در مسیر خیر، احسان و کمک به طبقات درمانده و نیازمند انجام میگرفت، آن حضرت را کریم اهل بیت لقب داده اند و با توجه به کرامتها و بخششهای کمنظیر و گاهی بینظیر آن امام بزرگوار لقب «کریم» برازنده آن حضرت است.
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» snn.ir/
آقای فریدون کدخدایی به نقل از آقای پروزیز پرستویی می نویسد:
یادمه هشت سالم بود
یه روز از طرف مدرسه بردنمون کارخونه تولید بیسکوییت
ما رو به صف کردن و بردنمون تو کارخونه که خط تولید بیسکویت رو ببینیم
وقتی به قسمتی رسیدیم که دستگاه بیسکویت میداد بیرون
خیلی از بچه ها از صف زدن بیرون و بیسکویتایی که از دستگاه میزد بیرون رو ورداشتن و خوردن
من رو حساب تربیتی که شده بودم میدونستم که اونا دارن کار اشتباه و زشتی میکنن
واسه همین تو صف موندم
ولی آخرش اونا بیسکویت خورده بودن و منی که قواعدو رعایت کردم هیچی نصیبم نشده بود
الان پنجاه سالمه ،اون روز گذشت ولی تجربه اون روز بارها و بارها تو زندگیم تکرار شد
خیلی جاها سعی کردم که آدم باشم و یه سری چیزا رو رعایت کنم
ولی در نهایت من چیزی ندارم و اونایی که واسه رسیدن به هدفشون خیلی چیزا رو زیر پا میذارن از بیسکوییتای تو دستشون لذت میبرن
از همون موقع تا الان یکی از سوالای بزرگ زندگیم این بوده و هست که ( خوب بودن و خوب موندن مهم تره یا رسیدن به بیسکوییتای زندگی؟ )
اونم واسه مردمی که تو و شخصیتت رو با بیسکوییتای توی دستت می سنجند!
شهید آوینی
" کربلا " به رفتن نیست
به شدن است
که اگر به رفتن بود !
شمر هم " کربلایی " بود .!
اشک در دیده میان شهدای گمنام
مادری گفت خدایا پسرم هست کدام
گرچه دلتنگم از این دوری و سرگردانی
راه ما راه حسین است تو خود می دانی
نام و نان٬ آه! ولی با دل ما کرده چنان
که نداریم دگر حوصله این سخنان
چه بگویم که عقابان همه بی بال شدند
حرف تحریم که شد اهل سخن لال شدند
یادمان رفت که پرورده در این تحریمیم
سی و اندی است که بنشسته بر این تحریمیم
این خدا بود که ما را به کسی وا نگذاشت
بین گرگان زمینی تک و تنها نگذاشت
نیست اغراق که ما اهل گلستان بودیم
دورمان آتش و بنشسته به بستان بودیم
کید دشمن همه بر روی خودش نقمت شد
و چنان گشت که تحریم بسی نعمت شد
نه مگر نعمت تحریم به ما باور داد
غیرتی را که به ما داد چه شد؟ رفت از یاد؟
زیر رگبار بلا بر تن ما جوشن داد
همت و باکری و احمدی روشن داد
آنکه حق یاور او بود چه غم خواهد داشت
باور و غیرت اگر داشت چه کم خواهد داشت
من نگفتم که ز تحریم دگر رنجی نیست
حرفم این است که بی رنج ولی گنجی نیست
آه ای قوم بگویید که ما را چه شدست
جز خدا دیدهٔ ما باز به سوی که شدست
رازق ملت ما گرچه تک و تنها بود
تا به امروز مگر حضرت آمریکا بود؟
یادمان رفته توکّل٬ فهو نِعم وکیل
یادمان رفته مگر قاعدهٔ نفی سبیل
ذلت و خواری و تحقیر ندارد جایی
نزد اصحاب وفاپیشهٔ عاشورایی
نان خشکی که به انبان علی پنهان است
بهتر از مأدبهٔ آل ابوسفیان است
بارها رهبر ما گفت اگر بیدارید
«ای به امید کسان خفته ز خود یادآرید»
جز به دست خودتان مشکلتان آسان نیست
راه حل درنیویورک و ژنو و لوزان نیست
بشنود ملت ما این سخنان را ای کاش!
ما که گفتیم خدایا تو خودت شاهد باش!
سید روح الله موسوی کاشمری