محیا .......

اللهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَمَماتی مَماتَ مُحَمَّد وَآل مُحَمَّد

محیا .......

اللهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَمَماتی مَماتَ مُحَمَّد وَآل مُحَمَّد

سلام خوش اومدین

پیام های کوتاه
  • ۲۲ دی ۹۲ , ۲۳:۱۵
    راه
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۲۸۰ مطلب توسط «مهدی» ثبت شده است

۰۲دی

دقت کردی ،مهربونترین مامان، مامان خود آدمه..
بهترین جزوه، جزوه خود آدمه..
تمیزترین دست، دست خوده آدمه..
بامزه ترین بچه، بچه خود آدمه..
ولی...!
خوشبوترین ادکلن ، ادکلن کسیه که بیرون از کنارت رد میشه!

وبلاگ هری پاتر

۰۲دی

به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب
نخند : به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.
نخند : به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.
نخند : به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.
نخند : به دستان پدرت،به جاروکردن مادرت،به همسایه ای که هرصبح نان سنگک می گیرد،به راننده ی چاق اتوبوس ،
به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،
به راننده ی آژانسی که چرت می زند،
به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش رابادمی زند،
به مجری نیمه شب رادیو،
به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جارمی زند،
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،
به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،
به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،
به مردی که درخیابانی شلوغ ماشینش پنچرشده،
به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلام می گوید،
به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،
به زنی که باکیفی بردوش به دستی نان دارد و به دستی چندکیسه میوه وسبزی،
به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،
به مردی که دربانک ازتو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،
به اشتباه لفظی بازیگرنمایشی،
نخند
نخند ، دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی
که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند
آدمهایی که هرکدام برای خود وخانواده ای همه چیز و همه کسند!
آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،
بارمی برند،
بی خوابی می کشند،
کهنه می پوشند،
جارمی زنند
سرما و گرما می کشند،
وگاهی خجالت هم می کشند،.......خیلی ساده

برگرفته از وبلاگ ساحل سکوت

۰۲دی

تاریکی وضعیت فراگیر در جهان هستیه که   بخودی خودش وجود داره

اما روشنی به خودی خودش بوجود نمیاد

باید روشنی را  بر افرخت

 ما نمیتونیم نور خودمون باشیم. چون نور از جنس خودخواهی نیست

بلکه باید نوری برای تاریکی دیگران بشیم  و دیگران هم نوری برای تاریکی ما

این کار یعنی عشق به همه ادما. یعنی عشق به همدیگه

 تو دنیایی که عشق به ادم ها  نیست اونا تو تاریکیشون تنها میمونن

این عشق بزرگ تر از عشق به یه نفر برای همه چیزه . این عشق به همه آدمهاست .

 فقط بخاطر خود عشق و حرمت روشنایی

میدونم خیلی ایده ال گرایانه است اما به نظرم بجای گلایه  از تلخی ها و نا خوشی های زندگی

بهتره که قبیله روشنایی رو  زنده کنیم و نور دنیای هم باشیم

۰۲دی

بزرگی وصیت کرد که برای سلامتی عقلتان هویج بخورید؛

همه خندیدند و کسی ندانست

که عقل همه

در چشمشان است!

۳۰آذر

دکتر صادق زیبا کلام استاد دانشگاه تهران برای حضور و سخنرانی در همایشی برای بزرگداشت ماندلا به گرگان آمد که این حضور حاشیه هایی به همراه داشت

اقای زیباکلام که سابقا با به رسمیت شناختن اسرائیل و حمایت از فتنه گران حاشیه ساز شده بود اینبار نیز در شهر گرگان  به مناسبت (بخوانید بهانه ) بزرگداشت نلسون ماندلا به تکرار سخنان خود پرداخت 


۳۰آذر

روز اول: انجام سخنرانی برای بیکاران سراسر کشور از طریق تلویزیون

10 روز: تشکیل کمیته حل مشکل بیکاران

20 روز: استخدام دو هزار نفر برای شمارش تعداد بیکاران کشور و به دست آوردن آمار واقعی

بسیار جالب حتما متن کامل را در ادامه مطلب بخوانید


۲۹آذر
آن مرد آمد.

آن مرد از جنگ با نامرد آمد.

آن مرد آمد و گفت : بُردیم.

نامرد هم رفت و گفت : بُردیم.

رئیس مرد گفت : ما بُردیم.

رئیس نامرد قبل از نامرد گفت : ما بُردیم

سگِ هارِ نامرد گفت: باختیم.

رئیس نامرد گفت: توجیه می شوی، بُردیم

سگِ هار گفت : بگم بُردیم؟

رئیس نامرد گفت: نه تو بگو باختیم.

سگِ هار زوزه کشید: آی باختیم.

رفیق مرد گفت: بُردیم به دلیل همین زوزه

مرد گفت : هر که بگه باختیم رفیق سگِ هار است

رئیس مرد نامه داد، سخنرانی کرد، مصاحبه نمود و ... که ما بُردیم.

رفیق رئیس مرد هم مصاحبه کرد که بُردیم ، بُردیم به اندازه¬ای که من حاضرم برم عربستان و با شاه آن جا مذاکره کنم.

یکی که پیه خیلی چیزها را به تن مالیده بود یواشکی گفت: شما چکاره بیدید که برید مذاکره کنید؟!

رفیق رئیس مرد گفت : تندرو کار نابلد پوپولیست، زبان شاه را شاه می فهمد و بس؛ از قدیم گفتهاند :
کبوتر با کبوتر باز با باز
کُنَد یک شاه با اهل و عیال و دوستان چپتری پرواز

اون یکی در مقابل این استدلال  قوی کم آورد!!

مردمان گفتند بابا ما گیج شدیم چه بُردیم؟

نامردمان هم گفتند ما هم سر گیجه گرفتیم چه بُردیم؟

مرد گفت بُرد بُرد است همه بُردند.

نامرد گفت: نه، فقط ما بُردیم.

رفیق نیمه راه نامرد گفت خیر همه بُردیم.

مردمان گفتند گیج تر شدیم برد برد یعنی چه؟

یکی گفت یعنی تو یک امتیاز می دهی او برد می کند، او یک امتیاز می دهد تو برد می کنی.

یکی که دومی بود گفت : پس برد برد همان نیمه پر باخت باخت است؟

یکی که همان اولی بود گفت : اگر طرفین صادق و عاقل و زیرک باشند بله، و الا برد و خورد و یک لیوان آب هم روش

یکی که سومی بود گفت البته برد برد همیشه هم این طور نیست، انواع دیگری هم دارد

یکی که معلوم نیست کدام یکی بود گفت : پس چند تا تخم بگذاره

همان یکی که اولی بود گفت : اگر طرفین بخواهند همه آنها را برنده بدانند و برندگی مصرف داخلی داشته باشد بر حرف ها و کلمات مجمل و مغلق مفاهمه نامه امضاء می کنند، آنگاه هر کدام این کلمات را بر اساس مطالبات مردمان خود می تفسیرند و برنده می نمایند.

رئیس مرد ( شاید هم یکی دیگر گردن خودشان ) گفت: همین مجملات و مغلقات را در ایستگاه بعد به ثمر خواهیم نشاند.

یکی که می خواست شناخته نشود ( تصویر خود را شطرنجی کرده بود ) گفت: " نکن حسن خطرناکه "

یکی که خیلی دلش می خواست برنده باشد گفت : خواهیم دید

یکی از نامردمان گفت: می بینمت، وقتی داری نمره 20 خود را با دست خودت -5- می کنی، دستاتو بستم، خیلی شجاع باشی میری اراک به جای آب سنگین، آب بازی؛ البته زیر دید دوربین و ناظرین!!

همان که خیلی دلش می خواست برنده باشد گفت " ما می توانیم "

یکی از مردمان می خواست خوشحال شود که یکی از نامردمان قه قه زد زیر خنده و گفت: این مرد نه آن مرد است؛ آن مرد رفت؛ این مردان آمدند؛ این مردان به صد زبان گفته اند که ما نمی توانیم، البته بعضی وقت-ها هم گفته اند که ما می توانیم مشروط به اینکه آنها بخواهند البته معلوم است که ما نمی خواهیم.

 یکی از رئیس نامردمان پرسید آقای کدخدا چرا این قدر اصرار می¬کنی که ما بردیم شاید هم آنها

 "به نسبتی"برده باشند.

رئیس نامرد یعنی همان کدخدای نامردمان از روی کمال هوش و ادب و ... گفت : جنگ ابعاد و سطوح و خاکریزهای متعددی دارد، وقتی با سران دشمن تماس بگیری، تلفن بزنی، دست بدهی، جلسه بگذاری و لبخند هزینه کنی و به ظاهر به تفاهم رسیده باشی، اگر قدرتمند باشی به ویژه قدرت رسانه ای می توانی بگویی بالاخره تسلیم شدند، به جامعه جهانی بازگشتند، نظم نوین را پذیرفتند، به جای لا حول و لا قوه الا بالله می گویند قدرت های بزرگ جهانی، حل مشکلات داخلی را به حل مشکل با ما گره می زنند، سر عقل آمدند، دست از افراطی گری برداشتند، نرخ پول ما برای بزرگ و کوچکشان معیار است، اقتصاد مقاومتی و مقاومت اقتصادی به پذیرش اقتصاد جهانی یا همان اقتصاد سرمایه داری تبدیل شد، هر که پول دارد راحت زندگی می کند و پول دارتر می شود و هر که هم ندارد به جهنم، دیگر شعار خدا و پیغمبری نمی دهند، شدند عین خود ما لذت نقد دنیا را به حلوای نسیه آخرت نمی دهند

یکی که از این همه وراجی کدخدا خسته شده بود پای برهنه پرید وسط کلام کدخدا که ...

اما کدخدا با کمال ادب، متانت و هوش او را خفه خونید که : زیاد حرف نزن، همین که قدرت و کدخدایی ما را قبول کنند کافی است، همین که قاعده بازی و روش و منش ما را بپذیرند و سبک زندگی ما را پیشرفته، توسعه یافته و متمدنانه بدانند کار تمام است، خاک ریزهایشان یکی پس از دیگری فرو می ریزد.

یکی از مردمان که از شناخته شدن ترسی نداشت گفت: هیهات من الذله؛ آزموده را باز هم نیازمای کدخدا!! با دم شیر بازی نکن، هر چند خواب باشد، یا خود را به خواب زده باشد یا خیال کنی که او را خواب کرده ای، شیر بیدار است، صبر مردمان در تحمل دوست و دشمن حدی دارد! قبلاً این را دیده¬ای بعداً هم خواهی دید آنگاه رو کرد به مردمان و گفت: مرد مردان چه گفته است؟! یک صدا فریاد زدند همان که

امام مردمان گفت «ما می‌توانیم» و « آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند »


* مهندس عباس معلمی رئیس  فرهنگستان علوم اسلامی

۲۹آذر

شعر های آئینی به مناسبت ایام اربعین حسینی

آنـچـه از مـن خواسـتـی بـا کاروان آورده‏ ام
یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده‏ ام
از در و دیـوار عـالـم فـتــنـه می‏بـاریـد و من
بـی‏پـنـاهـان را بـدیـن دارالامــان آورده‏ام
اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست
کــاروان را تــا بـدیـن‏جـا بـا فـغـان آورده‏ ام
تـا نگویـی زیـن سفـر بـا دست خالی آمدم
یک جهـان درد و غم و سوز نهـان آورده ‏ام
قصه ویـرانه شام ار نـپرسی خوش‏تر است
چـون از آن گـلـزار، پـیـغـام خـزان آورده ‏ام
دیـده بـودم تـشنـگی از دل قـرارت برده بود
از بــرایــت دامــنـی اشــک روان آورده ‏ام
تـا بـه دشـت نـیـنـوا بـهـرت عزاداری کـنـم
یـک نـیـستـان نـالـه و آه و فـغـان آورده ‏ام
تـا نـثـارت ســازم و گــردم بــلا گــردان تــو
در کـف خـود از بـرایـت نـقـد جـان آورده ‏ام
تـا دل مــهــرآفـریـنــت را نـرنــجــانــم ز درد
گـوشـه‏ای از درد دل را بــر زبــان آورده ‏ام
محمدعلی مجاهدی (پروانه)

بقیه در ادامه مطلب


۲۹آذر

دانلود نوحه تصویری بسیار زیبای تزورونی پخش شده از شبکه 3

دریافت مداحی
حجم: 10.7 مگابایت

۲۸آذر

دانلود صوت مداحی سید مهدی میرداماد با نام چهل روزه که در ماتم تو عزادارم در ادامه قرار داده شده است

دریافت
حجم: 1.37 مگابایت